۱سموئیل 14
14
حملۀ یوناتان به فلسطینیان
1روزی یوناتان، پسر شائول، به جوانی که سلاحش را حمل میکرد گفت: «بیا تا به قراول فلسطینیان که در آن طرف است بگذریم.» ولی به پدرش چیزی نگفت. 2شائول در حومۀ جِبعَه زیر درخت اناری میماند که در مِغرون است، و حدود ششصد مرد نیز همراهش بودند. 3یکی از آنان اَخیّا، پسر اَخیطوب برادر ایخابود، پسر فینِحاس، پسر عیلی، کاهنِ خداوند در شیلوه بود که ایفود میپوشید. همراهان شائول نیز از رفتن یوناتان بیخبر بودند. 4در گذرگاهی که یوناتان میخواست برای رسیدن به قراول فلسطینیان از آن بگذرد، دو صخرۀ تیز یکی بدین طرف و دیگری بدان طرف قرار داشت، به نامهای بوصیص و سِنِه. 5یکی از این صخرهها در شمال گذرگاه، مقابل مِکماش بود و دیگری در جنوب، مقابل جِبَع.
6یوناتان به جوانی که سلاحش را حمل میکرد، گفت: «بیا تا به قراول این ختنهناشدگان برآییم. شاید که خداوند برای ما عمل کند، زیرا هیچ چیز نمیتواند خداوند را از نجات بخشیدن به دستِ افراد کثیر یا قلیل بازدارد.» 7سلاحدارش به او گفت: «هر چه در دلت هست، انجام بده. پیش برو! اینک من در هرآنچه بخواهی با تو هستم.» 8پس یوناتان گفت: «اینک به آن سو نزد این مردان برویم و خود را بر ایشان بنمایانیم. 9اگر به ما گفتند: ”بازایستید تا ما نزد شما آییم“، همان جا میایستیم و نزد ایشان نمیرویم. 10اما اگر گفتند: ”نزد ما برآیید“، خواهیم رفت، چون این برای ما نشانه خواهد بود که خداوند آنان را به دست ما تسلیم کرده است.»
11پس هر دو خود را بر قراول فلسطینیان نمایان ساختند. و فلسطینیان گفتند: «بنگرید! عبرانیان از سوراخهایی که خود را در آن پنهان کرده بودند، بیرون میآیند!» 12پس قراولان به آواز بلند به یوناتان و سلاحدارش گفتند: «نزد ما برآیید تا درسی به شما بدهیم.»#14:12 در عبری: «تا چیزی به شما نشان دهیم». یوناتان به سلاحدار خود گفت: «از پی من بیا، زیرا خداوند آنان را به دست اسرائیل تسلیم کرده است.» 13آنگاه یوناتان به دست و پای خود بالا رفت، و سلاحدارش نیز از پی او. فلسطینیان در برابر یوناتان نقش زمین میشدند، و سلاحدارش از پی او ایشان را میکُشت. 14بدینسان، یوناتان و سلاحدارش در نخستین کشتار خود نزدیک به بیست تن را در زمینی حدود نیم جریب#14:14 در متن عبری حدود نیم ”یوغ“ به کار رفته که اشاره به مساحت زمینی دارد که در یک روز توسط یک جفت گاو نر که با یوغ به هم بسته شده بودند، شخم زده میشد. کشتند. 15آنگاه وحشت و لرز بر اردوگاه، در صحرا و بر تمامی لشکر مستولی شد؛ قراولان و حتی مهاجمان بر خود لرزیدند. زمین نیز به لرزه درآمد و وحشت و لرزی عظیم واقع شد.
غلبۀ اسرائیل بر فلسطین
16دیدبانان شائول در جِبعَۀ بِنیامین نگریسته، دیدند که انبوه لشکریان به هر سو پراکنده میشوند. 17پس شائول به مردانی که همراهش بودند گفت: «اکنون شمارش کنید و ببینید چه کسی از میان ما رفته است.» آنان شمارش کرده، دیدند یوناتان و سلاحدارش غایبند. 18آنگاه شائول به اَخیّا گفت: «صندوق خدا را بدینجا بیاور!» زیرا صندوق خدا در آن هنگام همراه بنیاسرائیل بود.#14:18 متن عبری؛ در متن ترجمۀ یونانی هفتادتَنان: «ایفود را بدینجا آور. زیرا در آن زمان او (اَخیا) ایفود را در برابر بنیاسرائیل بر تن میکرد». 19اما در همان حال که شائول با کاهن سخن میگفت، آشوب در اردوی فلسطینیان هر دم بیشتر میشد. پس شائول به کاهن گفت: «دست نگاه دار.» 20آنگاه شائول و تمامی افرادی که همراهش بودند، گرد آمده، به جنگ رفتند. و دیدند آشوبی عظیم برپاست و شمشیر هر فلسطینی بر ضد همرزمش بلند است. 21حتی عبرانیانی که پیشتر با فلسطینیان بودند و همراهشان به اردوگاه آنان درآمده بودند، برگشته به اسرائیلیانی پیوستند که با شائول و یوناتان بودند. 22به همینسان، تمامی مردان اسرائیل نیز که خود را در کوهستانهای اِفرایِم پنهان کرده بودند، با شنیدن خبر گریز فلسطینیان، به جنگ درآمده، ایشان را سخت تعقیب کردند. 23بدین ترتیب خداوند در آن روز اسرائیل را نجات داد، و دامنۀ جنگ از بِیتآوِن نیز فراتر رفت.
سوگند شائول
24و اما مردان اسرائیل آن روز سخت در فشار بودند، زیرا شائول آنان را قسم داده و گفته بود: «ملعون باد کسی که تا آفتاب غروب نکرده و من از دشمنان خویش انتقام نگرفتهام، طعام خورَد!» پس هیچیک از آنان لب به طعام نزده بود. 25وقتی مردان اسرائیل#14:25 در عبری: ”تمامی سرزمین“. جملگی به جنگل رسیدند، عسل بر زمین بود. 26چون به جنگل درآمدند، اینک عسل میچکید، اما هیچکس دست به دهان نبرد، زیرا از سوگندشان میترسیدند. 27اما یوناتان نشنیده بود که پدرش لشکر اسرائیل را سوگند داده است، پس عصایی را که در دست داشت دراز کرد و نوک آن را در شانۀ عسل فرو برده، دست به دهان بُرد و چشمانش روشن گردید.#14:27 یعنی: «قوّتی تازه یافت». 28آنگاه یکی از مردان به او گفت: «پدرت لشکریان را سخت قسم داده و گفته است: ”ملعون باد کسی که امروز طعام خورَد!“» و مردان اسرائیل را دیگر رمقی نمانده بود. 29یوناتان گفت: «پدرم همۀ ما#14:29 در عبری: «سرزمین را عذاب داده است». را در عذاب افکنده است. ببینید با چشیدن اندکی از این عسل چشمانم چه روشن شده است! 30چقدر بهتر بود اگر امروز لشکریان از غنایمی که از دشمن ستاندهاند، آزادانه میخوردند. آیا شمار کشتگان فلسطینی بیشتر نمیشد؟»
31آنان در آن روز فلسطینیان را از مِکماش تا اَیَلون تار و مار کرده بودند، و لشکریان را دیگر هیچ رمقی نمانده بود. 32پس به غنایم هجوم برده، گوسفندان و گاوان و گوسالهها گرفتند و بر زمین کشته، آنها را با خونشان خوردند. 33پس به شائول خبر داده، گفتند: «اینک لشکریان به خداوند گناه ورزیده، گوشت را با خون میخورند.» شائول گفت: «شما خیانت کردهاید. هماکنون سنگی بزرگ نزد من بغلتانید.» 34سپس افزود: «به میان لشکریان بروید و به ایشان بگویید: ”هر کس گاو خود و گوسفند خود را نزد من بیاورد و در همین جا ذبح کرده، بخورد. با خوردن گوشت با خونش به خداوند گناه مورزید.“» پس آن شب لشکریان همگی گاوهای خود را به همراه آورده، در آنجا ذبح کردند. 35و شائول برای خداوند مذبحی ساخت؛ این نخستین مذبحی بود که او برای خداوند ساخت.
36آنگاه شائول گفت: «بیایید شبانه به تعقیب فلسطینیان برویم و ایشان را تا روشنایی صبح غارت کرده، هیچیک را زنده نگذاریم.» گفتند: «هر چه در نظرت پسند آید، بکن.» اما کاهن گفت: «بیایید در این مکان به خدا نزدیک شویم.» 37پس شائول از خدا سؤال کرد: «آیا به تعقیب فلسطینیان بروم؟ آیا آنان را به دست اسرائیل تسلیم خواهی کرد؟» اما خدا در آن روز پاسخی بدو نداد. 38بنابراین شائول گفت: «ای سرداران لشکر، همگی بدینجا نزدیک آیید تا دریابید و ببینید این چه گناهی است که امروز واقع شده است. 39قسم به حیات خداوند، نجاتدهندۀ اسرائیل، که حتی اگر پسرم یوناتان گناه کرده باشد، بهیقین خواهد مرد.» اما از تمامی مردان احدی به او پاسخ نداد. 40آنگاه شائول به تمامی اسرائیل گفت: «شما به یک سو بایستید، و من و پسرم یوناتان به سوی دیگر خواهیم ایستاد.» مردان اسرائیل گفتند: «هر چه در نظرت پسند آید، بکن.» 41آنگاه شائول گفت:#14:41 مطابق ترجمۀ یونانی هفتادتَنان؛ در نسخۀ عبری: «و شائول به یهوه، خدای اسرائیل گفت: ”با تُمّیم پاسخ ده.“ پس یوناتان و ...». «ای یهوه، خدای اسرائیل، چرا امروز به خدمتگزارت پاسخ ندادی؟ اگر من یا پسرم یوناتان تقصیرکاریم، ای یهوه خدای اسرائیل، با اوریم پاسخ ده، اما اگر قوم تو اسرائیل تقصیرکارند، با تُمّیم پاسخ ده.»#14:41 ماهیت ”اوریم و تُمّیم“ کاملاً روشن نیست، اما احتمالاً دو سنگ بودند که کاهنان از طریق آنها ارادۀ خدا را تشخیص میدادند. پس یوناتان و شائول گرفته شدند و مردان اسرائیل رها گشتند. 42آنگاه شائول گفت: «بین من و پسرم یوناتان قرعه افکنید.» و یوناتان گرفته شد.
43شائول به یوناتان گفت: «به من بگو چه کردهای؟» یوناتان گفت: «با نوک عصایی که در دست داشتم اندکی عسل چشیدم. آیا حال باید بمیرم؟»#14:43 این عبارت را اینچنین نیز میتوان خواند: «پس حال آمادۀ مرگم». 44شائول گفت: «ای یوناتان، خدا مرا سخت مجازات کند، اگر بهیقین تو نمیری!» 45اما لشکریان به شائول گفتند: «آیا یوناتان که چنین نجات عظیمی در اسرائیل به عمل آورده است، باید بمیرد؟ حاشا! به حیات خداوند قسم که مویی از سر او بر زمین نخواهد افتاد زیرا امروز با خدا عمل کرده است.» پس مردان اسرائیل یوناتان را رهانیدند و او نمرد. 46و شائول از تعقیب فلسطینیان بازگشت و فلسطینیان به سرزمین خود رفتند.
47چون شائول سلطنت را در اسرائیل به دست گرفت، با همۀ دشمنان خود در هر سو جنگید، یعنی با موآب و عَمّونیان و اَدوم و پادشاهان صوبَه و فلسطینیان. او به هر سو که روی مینمود، غلبه مییافت. 48شائول با دلیری عَمالیقیان را شکست داد و اسرائیل را از دست تاراجکنندگان ایشان رهانید.
خاندان شائول
49پسران شائول، یوناتان و یِشْوی و مَلکیشوعَ بودند. نامهای دو دخترش نیز چنین بود: نخستزادۀ او مِیرَب نام داشت و دختر کوچکش، میکال. 50نام همسر شائول اَخینوعَم بود، دختر اَخیمَعَص. فرماندۀ لشکر شائول اَبنیر نام داشت، پسر نیر عموی شائول. 51قِیس پدر شائول بود، و نیر پدر اَبنیر، پسر اَبیئیل بود.
52در همۀ روزهای سلطنت شائول جنگی سخت بر ضد فلسطینیان بر پا بود، و هرگاه شائول مردی نیرومند یا دلاور میدید، او را نزد خود میآورد.
اکنون انتخاب شده:
۱سموئیل 14: nmv
هایلایت
به اشتراک گذاشتن
کپی
می خواهید نکات برجسته خود را در همه دستگاه های خود ذخیره کنید؟ برای ورودثبت نام کنید یا اگر ثبت نام کرده اید وارد شوید
The Persian New Millennium Version © 2014, is a production of Elam Ministries. All rights reserved.
www.kalameh.com/shop
۱سموئیل 14
14
حملۀ یوناتان به فلسطینیان
1روزی یوناتان، پسر شائول، به جوانی که سلاحش را حمل میکرد گفت: «بیا تا به قراول فلسطینیان که در آن طرف است بگذریم.» ولی به پدرش چیزی نگفت. 2شائول در حومۀ جِبعَه زیر درخت اناری میماند که در مِغرون است، و حدود ششصد مرد نیز همراهش بودند. 3یکی از آنان اَخیّا، پسر اَخیطوب برادر ایخابود، پسر فینِحاس، پسر عیلی، کاهنِ خداوند در شیلوه بود که ایفود میپوشید. همراهان شائول نیز از رفتن یوناتان بیخبر بودند. 4در گذرگاهی که یوناتان میخواست برای رسیدن به قراول فلسطینیان از آن بگذرد، دو صخرۀ تیز یکی بدین طرف و دیگری بدان طرف قرار داشت، به نامهای بوصیص و سِنِه. 5یکی از این صخرهها در شمال گذرگاه، مقابل مِکماش بود و دیگری در جنوب، مقابل جِبَع.
6یوناتان به جوانی که سلاحش را حمل میکرد، گفت: «بیا تا به قراول این ختنهناشدگان برآییم. شاید که خداوند برای ما عمل کند، زیرا هیچ چیز نمیتواند خداوند را از نجات بخشیدن به دستِ افراد کثیر یا قلیل بازدارد.» 7سلاحدارش به او گفت: «هر چه در دلت هست، انجام بده. پیش برو! اینک من در هرآنچه بخواهی با تو هستم.» 8پس یوناتان گفت: «اینک به آن سو نزد این مردان برویم و خود را بر ایشان بنمایانیم. 9اگر به ما گفتند: ”بازایستید تا ما نزد شما آییم“، همان جا میایستیم و نزد ایشان نمیرویم. 10اما اگر گفتند: ”نزد ما برآیید“، خواهیم رفت، چون این برای ما نشانه خواهد بود که خداوند آنان را به دست ما تسلیم کرده است.»
11پس هر دو خود را بر قراول فلسطینیان نمایان ساختند. و فلسطینیان گفتند: «بنگرید! عبرانیان از سوراخهایی که خود را در آن پنهان کرده بودند، بیرون میآیند!» 12پس قراولان به آواز بلند به یوناتان و سلاحدارش گفتند: «نزد ما برآیید تا درسی به شما بدهیم.»#14:12 در عبری: «تا چیزی به شما نشان دهیم». یوناتان به سلاحدار خود گفت: «از پی من بیا، زیرا خداوند آنان را به دست اسرائیل تسلیم کرده است.» 13آنگاه یوناتان به دست و پای خود بالا رفت، و سلاحدارش نیز از پی او. فلسطینیان در برابر یوناتان نقش زمین میشدند، و سلاحدارش از پی او ایشان را میکُشت. 14بدینسان، یوناتان و سلاحدارش در نخستین کشتار خود نزدیک به بیست تن را در زمینی حدود نیم جریب#14:14 در متن عبری حدود نیم ”یوغ“ به کار رفته که اشاره به مساحت زمینی دارد که در یک روز توسط یک جفت گاو نر که با یوغ به هم بسته شده بودند، شخم زده میشد. کشتند. 15آنگاه وحشت و لرز بر اردوگاه، در صحرا و بر تمامی لشکر مستولی شد؛ قراولان و حتی مهاجمان بر خود لرزیدند. زمین نیز به لرزه درآمد و وحشت و لرزی عظیم واقع شد.
غلبۀ اسرائیل بر فلسطین
16دیدبانان شائول در جِبعَۀ بِنیامین نگریسته، دیدند که انبوه لشکریان به هر سو پراکنده میشوند. 17پس شائول به مردانی که همراهش بودند گفت: «اکنون شمارش کنید و ببینید چه کسی از میان ما رفته است.» آنان شمارش کرده، دیدند یوناتان و سلاحدارش غایبند. 18آنگاه شائول به اَخیّا گفت: «صندوق خدا را بدینجا بیاور!» زیرا صندوق خدا در آن هنگام همراه بنیاسرائیل بود.#14:18 متن عبری؛ در متن ترجمۀ یونانی هفتادتَنان: «ایفود را بدینجا آور. زیرا در آن زمان او (اَخیا) ایفود را در برابر بنیاسرائیل بر تن میکرد». 19اما در همان حال که شائول با کاهن سخن میگفت، آشوب در اردوی فلسطینیان هر دم بیشتر میشد. پس شائول به کاهن گفت: «دست نگاه دار.» 20آنگاه شائول و تمامی افرادی که همراهش بودند، گرد آمده، به جنگ رفتند. و دیدند آشوبی عظیم برپاست و شمشیر هر فلسطینی بر ضد همرزمش بلند است. 21حتی عبرانیانی که پیشتر با فلسطینیان بودند و همراهشان به اردوگاه آنان درآمده بودند، برگشته به اسرائیلیانی پیوستند که با شائول و یوناتان بودند. 22به همینسان، تمامی مردان اسرائیل نیز که خود را در کوهستانهای اِفرایِم پنهان کرده بودند، با شنیدن خبر گریز فلسطینیان، به جنگ درآمده، ایشان را سخت تعقیب کردند. 23بدین ترتیب خداوند در آن روز اسرائیل را نجات داد، و دامنۀ جنگ از بِیتآوِن نیز فراتر رفت.
سوگند شائول
24و اما مردان اسرائیل آن روز سخت در فشار بودند، زیرا شائول آنان را قسم داده و گفته بود: «ملعون باد کسی که تا آفتاب غروب نکرده و من از دشمنان خویش انتقام نگرفتهام، طعام خورَد!» پس هیچیک از آنان لب به طعام نزده بود. 25وقتی مردان اسرائیل#14:25 در عبری: ”تمامی سرزمین“. جملگی به جنگل رسیدند، عسل بر زمین بود. 26چون به جنگل درآمدند، اینک عسل میچکید، اما هیچکس دست به دهان نبرد، زیرا از سوگندشان میترسیدند. 27اما یوناتان نشنیده بود که پدرش لشکر اسرائیل را سوگند داده است، پس عصایی را که در دست داشت دراز کرد و نوک آن را در شانۀ عسل فرو برده، دست به دهان بُرد و چشمانش روشن گردید.#14:27 یعنی: «قوّتی تازه یافت». 28آنگاه یکی از مردان به او گفت: «پدرت لشکریان را سخت قسم داده و گفته است: ”ملعون باد کسی که امروز طعام خورَد!“» و مردان اسرائیل را دیگر رمقی نمانده بود. 29یوناتان گفت: «پدرم همۀ ما#14:29 در عبری: «سرزمین را عذاب داده است». را در عذاب افکنده است. ببینید با چشیدن اندکی از این عسل چشمانم چه روشن شده است! 30چقدر بهتر بود اگر امروز لشکریان از غنایمی که از دشمن ستاندهاند، آزادانه میخوردند. آیا شمار کشتگان فلسطینی بیشتر نمیشد؟»
31آنان در آن روز فلسطینیان را از مِکماش تا اَیَلون تار و مار کرده بودند، و لشکریان را دیگر هیچ رمقی نمانده بود. 32پس به غنایم هجوم برده، گوسفندان و گاوان و گوسالهها گرفتند و بر زمین کشته، آنها را با خونشان خوردند. 33پس به شائول خبر داده، گفتند: «اینک لشکریان به خداوند گناه ورزیده، گوشت را با خون میخورند.» شائول گفت: «شما خیانت کردهاید. هماکنون سنگی بزرگ نزد من بغلتانید.» 34سپس افزود: «به میان لشکریان بروید و به ایشان بگویید: ”هر کس گاو خود و گوسفند خود را نزد من بیاورد و در همین جا ذبح کرده، بخورد. با خوردن گوشت با خونش به خداوند گناه مورزید.“» پس آن شب لشکریان همگی گاوهای خود را به همراه آورده، در آنجا ذبح کردند. 35و شائول برای خداوند مذبحی ساخت؛ این نخستین مذبحی بود که او برای خداوند ساخت.
36آنگاه شائول گفت: «بیایید شبانه به تعقیب فلسطینیان برویم و ایشان را تا روشنایی صبح غارت کرده، هیچیک را زنده نگذاریم.» گفتند: «هر چه در نظرت پسند آید، بکن.» اما کاهن گفت: «بیایید در این مکان به خدا نزدیک شویم.» 37پس شائول از خدا سؤال کرد: «آیا به تعقیب فلسطینیان بروم؟ آیا آنان را به دست اسرائیل تسلیم خواهی کرد؟» اما خدا در آن روز پاسخی بدو نداد. 38بنابراین شائول گفت: «ای سرداران لشکر، همگی بدینجا نزدیک آیید تا دریابید و ببینید این چه گناهی است که امروز واقع شده است. 39قسم به حیات خداوند، نجاتدهندۀ اسرائیل، که حتی اگر پسرم یوناتان گناه کرده باشد، بهیقین خواهد مرد.» اما از تمامی مردان احدی به او پاسخ نداد. 40آنگاه شائول به تمامی اسرائیل گفت: «شما به یک سو بایستید، و من و پسرم یوناتان به سوی دیگر خواهیم ایستاد.» مردان اسرائیل گفتند: «هر چه در نظرت پسند آید، بکن.» 41آنگاه شائول گفت:#14:41 مطابق ترجمۀ یونانی هفتادتَنان؛ در نسخۀ عبری: «و شائول به یهوه، خدای اسرائیل گفت: ”با تُمّیم پاسخ ده.“ پس یوناتان و ...». «ای یهوه، خدای اسرائیل، چرا امروز به خدمتگزارت پاسخ ندادی؟ اگر من یا پسرم یوناتان تقصیرکاریم، ای یهوه خدای اسرائیل، با اوریم پاسخ ده، اما اگر قوم تو اسرائیل تقصیرکارند، با تُمّیم پاسخ ده.»#14:41 ماهیت ”اوریم و تُمّیم“ کاملاً روشن نیست، اما احتمالاً دو سنگ بودند که کاهنان از طریق آنها ارادۀ خدا را تشخیص میدادند. پس یوناتان و شائول گرفته شدند و مردان اسرائیل رها گشتند. 42آنگاه شائول گفت: «بین من و پسرم یوناتان قرعه افکنید.» و یوناتان گرفته شد.
43شائول به یوناتان گفت: «به من بگو چه کردهای؟» یوناتان گفت: «با نوک عصایی که در دست داشتم اندکی عسل چشیدم. آیا حال باید بمیرم؟»#14:43 این عبارت را اینچنین نیز میتوان خواند: «پس حال آمادۀ مرگم». 44شائول گفت: «ای یوناتان، خدا مرا سخت مجازات کند، اگر بهیقین تو نمیری!» 45اما لشکریان به شائول گفتند: «آیا یوناتان که چنین نجات عظیمی در اسرائیل به عمل آورده است، باید بمیرد؟ حاشا! به حیات خداوند قسم که مویی از سر او بر زمین نخواهد افتاد زیرا امروز با خدا عمل کرده است.» پس مردان اسرائیل یوناتان را رهانیدند و او نمرد. 46و شائول از تعقیب فلسطینیان بازگشت و فلسطینیان به سرزمین خود رفتند.
47چون شائول سلطنت را در اسرائیل به دست گرفت، با همۀ دشمنان خود در هر سو جنگید، یعنی با موآب و عَمّونیان و اَدوم و پادشاهان صوبَه و فلسطینیان. او به هر سو که روی مینمود، غلبه مییافت. 48شائول با دلیری عَمالیقیان را شکست داد و اسرائیل را از دست تاراجکنندگان ایشان رهانید.
خاندان شائول
49پسران شائول، یوناتان و یِشْوی و مَلکیشوعَ بودند. نامهای دو دخترش نیز چنین بود: نخستزادۀ او مِیرَب نام داشت و دختر کوچکش، میکال. 50نام همسر شائول اَخینوعَم بود، دختر اَخیمَعَص. فرماندۀ لشکر شائول اَبنیر نام داشت، پسر نیر عموی شائول. 51قِیس پدر شائول بود، و نیر پدر اَبنیر، پسر اَبیئیل بود.
52در همۀ روزهای سلطنت شائول جنگی سخت بر ضد فلسطینیان بر پا بود، و هرگاه شائول مردی نیرومند یا دلاور میدید، او را نزد خود میآورد.
اکنون انتخاب شده:
:
هایلایت
به اشتراک گذاشتن
کپی
می خواهید نکات برجسته خود را در همه دستگاه های خود ذخیره کنید؟ برای ورودثبت نام کنید یا اگر ثبت نام کرده اید وارد شوید
The Persian New Millennium Version © 2014, is a production of Elam Ministries. All rights reserved.
www.kalameh.com/shop