۲پادشاهان 1:5-12

۲پادشاهان 1:5-12 NMV

و نَعَمان، سردار لشکر پادشاه اَرام، در نظر سرورش مردی بزرگ و محترم بود، زیرا خداوند به واسطۀ او پیروزی نصیب اَرام کرده بود. نَعَمان سربازی دلاور بود، اما جذام داشت. باری، سپاهیان اَرام حمله آورده، دخترکی را از سرزمین اسرائیل به اسارت گرفتند و او کنیز زن نَعَمان شد. روزی دخترک به بانوی خود گفت: «کاش سرورم نزد نبی‌ای که در سامِرِه است می‌بود، تا از بیماری جذام شفایش دهد.» پس نَعَمان نزد آقای خود رفت و گفتۀ آن دختر اسرائیلی را به عرض او رساند. پادشاهِ اَرام فرمود: «به آنجا برو! من نیز برای پادشاه اسرائیل نامه‌ای خواهم فرستاد.» پس نَعَمان با ده وزنه نقره، شش هزار مثقال طلا و ده دست جامه روانه شد. نامه‌ای نیز برای پادشاه اسرائیل آورد، به این مضمون: «این نامه را با خادمم نَعَمان برای تو می‌فرستم تا او را از جذامش شفا بخشی.» پادشاه اسرائیل به محض خواندن نامه، جامه بر تن درید و گفت: «مگر من خدا هستم که بمیرانم و زنده کنم که این شخص کسی را جهت شفا از جذام نزد من فرستاده است؟ اینک بنگرید که چگونه برای جنگ با من بهانه می‌جوید!» اما چون اِلیشَع، مرد خدا شنید که پادشاه اسرائیل جامه بر تن دریده است، برای او پیغام فرستاد که: «چرا جامۀ خود را می‌دَری؟ به آن مرد بگو نزد من آید تا بداند که در اسرائیل نبی‌ای هست.» پس نَعَمان با اسبان و ارابه‌های خود آمد و در برابر خانۀ اِلیشَع ایستاد. اِلیشَع قاصدی نزد او فرستاده، گفت: «برو و هفت مرتبه در رود اردن خود را بشوی تا بدنت شفا یابد و پاک شوی.» اما نَعَمان خشمگین از آنجا رفت و گفت: «اینک فکر می‌کردم او به‌یقین نزد من بیرون آمده، می‌ایستد و دستش را بر محل جذام حرکت داده، نام یهوه خدای خود را می‌خواند و جذام را شفا می‌دهد. آیا رودخانه‌های اَبانَه و فَرپَر در دمشق، از تمام آبهای اسرائیل نیکوتر نیستند؟ آیا نمی‌توانستم برای پاک شدن در آنها تن بشویم؟» پس برگشت و خشمگین از آنجا رفت.

مطالعه ۲پادشاهان 5