۱سموئیل 5:4-22
۱سموئیل 5:4-22 هزارۀ نو (NMV)
چون صندوق عهد خداوند به اردوگاه درآمد، اسرائیل جملگی چنان فریادی بلند برکشیدند که زمین به لرزه درآمد. فلسطینیان با شنیدن صدای فریاد پرسیدند: «این فریاد بلند در اردوگاه عبرانیان چیست؟» چون فهمیدند که صندوق خداوند به اردوگاه آمده است، ترسیدند و گفتند: «خدایی به اردوگاه آمده است.» و گفتند: «وای بر ما! زیرا چنین چیزی تا کنون رخ نداده است. وای بر ما! کیست که بتواند ما را از دست این خدایان نیرومند برهاند؟ همین خدایان بودند که مصریان را در بیابان به بلایای گوناگون دچار ساختند. ای فلسطینیان، دل قوی دارید و مردان باشید، مبادا همانگونه که عبرانیان بردۀ شما بودند، شما بردۀ ایشان شوید؛ پس مردان باشید و بجنگید!» بدینسان فلسطینیان جنگیدند و اسرائیل شکست خورده، هر یک به خانۀ خود گریختند. و کشتار بسیار عظیمی شد، چندان که سی هزار از پیادهنظام اسرائیل از پا درآمدند. صندوق خدا به اسارت رفت و حُفنی و فینِحاس، دو پسر عیلی کشته شدند. مردی از قبیلۀ بِنیامین از میدان جنگ دویده، در همان روز با جامۀ دریده و خاک بر سر ریخته، به شیلوه آمد. چون بدانجا رسید، عیلی بر مسندِ خود کنار راه نشسته بود و نگاه میکرد، زیرا برای صندوق خدا بسیار دلواپس بود. چون آن مرد به شهر درآمد و خبر آورد، تمامی شهر فریاد برآوردند. وقتی عیلی صدای فریاد را شنید، پرسید: «این هنگامه چیست؟» پس آن مرد شتابان رفته، عیلی را خبر داد. عیلی نود و هشت سال داشت و چشمانش تار شده بود و نمیدید. آن مرد به عیلی گفت: «من همانم که از میدان نبرد آمده است؛ امروز از آنجا گریختم.» عیلی پرسید: «پسرم، چه شد؟» آن که خبر آورده بود در جواب گفت: «اسرائیل از حضور فلسطینیان گریختند و شکستی عظیم در میان قوم واقع شد. دو پسرت، حُفنی و فینِحاس نیز مردند و صندوق خدا به اسارت رفت.» چون از صندوق خدا گفت، عیلی از مسند خود بر کنار دروازۀ شهر به پشت افتاده، گردنش شکست و مُرد، زیرا مردی پیر و سنگین بود. او چهل سال اسرائیل را داوری کرده بود. و اما عروس عیلی، زن فینِحاس، باردار و در شرف زاییدن بود. او چون خبر به یغما رفتن صندوق خدا و مرگ پدرشوهر و شوهرش را شنید، خم شده، وضع حمل کرد زیرا که درد زایمان او را درگرفت. در حالی که جان میداد، زنانی که از او مراقبت میکردند، به او گفتند: «مترس، زیرا پسری زادهای.» ولی او پاسخی نگفت و اعتنایی نکرد. و پسر را ایخابود نامید و گفت: «جلال از اسرائیل رخت بسته است!» زیرا که صندوق خدا به اسارت رفته بود، و نیز به سبب پدرشوهر و شوهرش. پس گفت: «جلال از اسرائیل رخت بسته، زیرا صندوق خدا به اسارت رفته است.»
۱سموئیل 5:4-22 Persian Old Version (POV-FAS)
و چون تابوت عهد خداوند به لشکرگاه داخل شد، جمیع اسرائیل صدای بلند زدند به حدی که زمین متزلزل شد. و چون فلسطینیان آواز صدا را شنیدند، گفتند: «این آواز صدای بلنددر اردوی عبرانیان چیست؟» پس فهمیدند که تابوت خداوند به اردو آمده است. و فلسطینیان ترسیدند زیرا گفتند: «خدا به اردو آمده است» و گفتند: «وای بر ما، زیرا قبل از اینچنین چیزی واقع نشده است! وای بر ما، کیست که ما را ازدست این خدایان زورآور رهایی دهد، همین خدایانند که مصریان را در بیابان به همه بلایا مبتلاساختند. ای فلسطینیان خویشتن را تقویت داده، مردان باشید مبادا عبرانیان را بندگی کنید، چنانکه ایشان شما را بندگی نمودند، پس مردان شوید و جنگ کنید.» پس فلسطینیان جنگ کردند و اسرائیل شکست خورده، هر یک به خیمه خود فرار کردندو کشتار بسیار عظیمی شد، و از اسرائیل سی هزار پیاده کشته شدند. و تابوت خدا گرفته شد، و دو پسر عیلی حفنی و فینحاس کشته شدند. و مردی بنیامینی از لشکر دویده، در همان روز با جامه دریده و خاک بر سر ریخته، به شیلوه آمد. و چون وارد شد اینک عیلی به کنار راه برکرسی خود مراقب نشسته، زیرا که دلش درباره تابوت خدا مضطرب میبود. و چون آن مرد به شهر داخل شده، خبر داد، تمامی شهر نعره زدند. و چون عیلی آواز نعره را شنید، گفت: «این آواز هنگامه چیست؟» پس آن مرد شتافته، عیلی را خبر داد. و عیلی نود و هشت ساله بود وچشمانش تار شده، نمی توانست دید. پس آن مرد به عیلی گفت: «منم که از لشکرآمده، و من امروز از لشکر فرار کردهام.» گفت: «ای پسرم کار چگونه گذشت؟» و آن خبرآورنده در جواب گفت: «اسرائیل از حضورفلسطینیان فرار کردند، و شکست عظیمی هم درقوم واقع شد، و نیز دو پسرت حفنی و فینحاس مردند و تابوت عهد خدا گرفته شد.» و چون ازتابوت خدا خبر داد، عیلی از کرسی خود به پهلوی دروازه به پشت افتاده، گردنش بشکست وبمرد، زیرا که مردی پیر و سنگین بود و چهل سال بر اسرائیل داوری کرده بود. و عروس او، زن فینحاس که حامله و نزدیک به زاییدن بود، چون خبرگرفتن تابوت خدا و مرگ پدر شوهرش وشوهرش را شنید، خم شده، زایید زیرا که درد زه او را بگرفت. و در وقت مردنش زنانی که نزدوی ایستاده بودند، گفتند: «مترس زیرا که پسرزاییدی، » اما او جواب نداد و اعتنا ننمود. وپسر را ایخابود نام نهاده، گفت: «جلال از اسرائیل زایل شد»، چونکه تابوت خدا گرفته شده بود و بهسبب پدر شوهرش و شوهرش. پس گفت: «جلال از اسرائیل زایل شد زیرا که تابوت خداگرفته شده است.»
۱سموئیل 5:4-22 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
اسرائیلیها وقتی صندوق عهد را در میان خود دیدند، چنان فریاد بلندی برآوردند که زمین زیر پایشان لرزید! فلسطینیها گفتند: «در اردوی عبرانیها چه خبر است که چنین فریاد میزنند؟» وقتی فهمیدند که اسرائیلیها صندوق عهد خداوند را به اردوگاه آوردهاند، بسیار ترسیدند و گفتند: «خدا به اردوگاه آنها آمده است. وای بر ما! تا به حال چنین اتفاقی نیفتاده است. کیست که بتواند ما را از دست این خدایان قدرتمند برهاند؟ آنها همان خدایانی هستند که مصریها را در بیابان با بلایا نابود کردند. ای فلسطینیها با تمام نیرو بجنگید و گرنه اسیر این عبرانیها خواهیم شد، همانگونه که آنها اسیر ما بودند.» پس فلسطینیها جنگیدند و اسرائیل بار دیگر شکست خورد. در آن روز، سی هزار نفر از مردان اسرائیلی کشته شدند و بقیه به خیمههای خود گریختند. صندوق عهد خدا به دست فلسطینیها افتاد و حفنی و فینحاس، پسران عیلی نیز کشته شدند. همان روز، مردی از قبیلهٔ بنیامین از میدان جنگ گریخت و در حالی که لباس خود را پاره نموده و خاک بر سرش ریخته بود، به شیلوه آمد. عیلی کنار راه نشسته و منتظر شنیدن خبر جنگ بود، زیرا برای صندوق عهد خدا نگران بود. چون قاصد، خبر جنگ را آورد و گفت که چه اتفاقی افتاده است ناگهان صدای شیون و زاری در شهر بلند شد. وقتی عیلی صدای شیون را شنید، گفت: «چه خبر است؟» قاصد به طرف عیلی شتافت و آنچه را که اتفاق افتاده بود برایش تعریف کرد. (در این وقت، عیلی ۹۸ ساله و کور بود.) او به عیلی گفت: «من امروز از میدان جنگ فرار کرده، به اینجا آمدهام.» عیلی پرسید: «پسرم، چه اتفاقی افتاده است؟» او گفت: «اسرائیلیها از فلسطینیها شکست خوردهاند و هزاران نفر از مردان جنگی ما کشته شدهاند. دو پسر تو، حفنی و فینحاس مردهاند و صندوق عهد خدا نیز به دست فلسطینیها افتاده است.» عیلی وقتی شنید که صندوق عهد به دست فلسطینیها افتاده، از روی صندلی خود که در کنار دروازه بود، به پشت افتاد و چون پیر و چاق بود گردنش شکست و مرد. او چهل سال رهبر اسرائیل بود. وقتی عروس عیلی، زن فینحاس، که حامله و نزدیک به زاییدن بود، شنید که صندوق عهد خدا گرفته شده و شوهر و پدر شوهرش نیز مردهاند، درد زایمانش شروع شد و زایید. زنانی که دور او بودند، گفتند: «ناراحت نباش پسر زاییدی.» اما او که در حال مرگ بود هیچ جوابی نداد و اعتنا ننمود. فقط گفت: «نام او را ایخابُد بگذارید، زیرا شکوه و عظمت اسرائیل از بین رفته است.» ایخابد به معنی «بدون جلال» میباشد. او این نام را برگزید زیرا صندوق عهد خدا گرفته شده و شوهر و پدر شوهرش مرده بودند. پس گفت: «جلال از اسرائیل رفت، زیرا صندوق خدا به اسارت رفته است.»
۱سموئیل 5:4-22 مژده برای عصر جدید (TPV)
وقتیکه مردم اسرائیل صندوق پیمان خداوند را دیدند، از خوشی چنان فریاد زدند که زمین به لرزه آمد. وقتی فلسطینیان صدای فریاد آنها را شنیدند، گفتند: «این صدای فریاد که از اردوی عبرانیان میآید، برای چیست؟» وقتی دانستند که آنها صندوق پیمان خداوند را به اردوگاه خود آوردهاند، بسیار ترسیدند و گفتند: «تا به حال چنین چیزی اتّفاق نیفتاده است، اینک خدایی در اردوگاه آمده است. وای به حال ما، چه کسی میتواند ما را از دست خدایان نیرومند نجات بدهد؟ اینها همان خدایانی هستند که مردم مصر را در بیابان با بلاهای مختلفی از بین بردند. ای فلسطینیان، شجاع و دلیر باشید، مبادا مانند عبرانیان که غلام ما بودند، ما غلام آنها شویم. از خود شجاعت نشان بدهید و مردانه بجنگید.» به این ترتیب فلسطینیان به جنگ رفتند و اسرائیل را شکست دادند. لشکریان اسرائیل همه فرار کرده، به خانههای خود برگشتند. در این جنگ سی هزار سرباز اسرائیلی کشته شدند. صندوق پیمان خدا به دست فلسطینیان افتاد و دو پسر عیلی، یعنی حفنی و فینحاس هم کشته شدند. در همان روز، مردی از طایفهٔ بنیامین از میدان جنگ گریخت و با جامهای دریده و خاک بر سر پاشیده، خود را به شیلوه رسانید. وقتی به آنجا رسید، عیلی در کنار راه نشسته، منتظر شنیدن اخبار جنگ بود، زیرا بهخاطر صندوق پیمان خدا نگران بود. همین که آن مرد داخل شهر شد و خبر جنگ را به مردم داد، تمام مردم شهر فریاد برآوردند. چون صدای فریاد به گوش عیلی رسید پرسید: «چه خبر است؟» آن مرد دواندوان آمد و ماجرا را به عیلی خبر داد. در آن وقت عیلی نود و هشت ساله و چشمانش نابینا شده بودند. آن مرد به عیلی گفت: «من امروز از میدان جنگ گریخته به اینجا آمدم.» عیلی پرسید: «فرزندم، وضع جنگ چطور بود؟» قاصد جواب داد: «لشکریان اسرائیل از دست فلسطینیان شکست خوردند و فرار کردند. مردم زیادی کشته شدند و در بین کشته شدگان دو پسرت، حفنی و فینحاس هم بودند. علاوه بر آن صندوق پیمان خدا هم به دست دشمن افتاد.» همین که عیلی از صندوق پیمان خداوند باخبر شد، از صندلی خود به پشت افتاد و گردنش شکست و جان داد، چون بسیار پیر و سنگین بود. عیلی مدّت چهل سال قوم اسرائیل را رهبری کرد. عروس عیلی، زن فینحاس که حامله بود و زمان وضع حمل او نزدیک شده بود، وقتی شنید که صندوق پیمان خداوند به دست فلسطینیان افتاده و پدر شوهر و شوهرش هم مردهاند، درد زایمانش شروع شد. ناگهان خم شد و طفلی به دنیا آورد. او درحالیکه جان میداد، زنان پرستار به او گفتند: «غصّه نخور، زیرا صاحب پسری شدهای.» امّا او جوابی نداد و به حرفشان اعتنایی نکرد. طفل را «ایخابود» نامید، یعنی، جلال خدا اسرائیل را ترک کرد، زیرا صندوق پیمان خداوند و همچنین پدر شوهر و شوهرش از دست رفتند. پس گفت: «جلال خدا، اسرائیل را ترک کرد، چون صندوق پیمان خدا به دست دشمن افتاد.»