ایوب 1:31-36
ایوب 1:31-36 Persian Old Version (POV-FAS)
«با چشمان خود عهد بستهام، پس چگونه بر دوشیزهای نظر افکنم؟ زیراقسمت خدا از اعلی چیست؟ و نصیب قادرمطلق، از اعلی علیین؟ آیا آن برای شریران هلاکت نیست؟ و به جهت عاملان بدی مصیبت نی؟ آیا او راههای مرا نمی بیند؟ و جمیع قدمهایم را نمی شمارد؟ اگر با دروغ راه میرفتم یا پایهایم با فریب میشتابید، مرا به میزان عدالت بسنجد، تا خدا کاملیت مرا بداند. اگرقدمهایم از طریق آواره گردیده، و قلبم درپی چشمانم رفته، و لکهای بهدستهایم چسبیده باشد، پس من کشت کنم و دیگری بخورد، ومحصول من از ریشهکنده شود. اگر قلبم به زنی فریفته شده، یا نزد در همسایه خود در کمین نشسته باشم، پس زن من برای شخصی دیگرآسیا کند، و دیگران بر او خم شوند. زیرا که آن قباحت میبود و تقصیری سزاوار حکم داوران. چونکه این آتشی میبود که تا ابدون میسوزانید، و تمامی محصول مرا از ریشه میکند. اگر دعوی بنده و کنیز خود را ردمی کردم، هنگامی که بر من مدعی میشدند. پس چون خدا به ضد من برخیزد چه خواهم کرد؟ و هنگامی که تفتیش نماید به او چه جواب خواهم داد؟ آیا آن کس که مرا در رحم آفریداو را نیز نیافرید؟ و آیا کس واحد، ما را در رحم نسرشت؟ «اگر مراد مسکینان را از ایشان منع نموده باشم، و چشمان بیوهزنان را تار گردانیده، اگرلقمه خود را به تنهایی خورده باشم، و یتیم از آن تناول ننموده، و حال آنکه او از جوانیم با من مثل پدر پرورش مییافت، و از بطن مادرم بیوهزن را رهبری مینمودم. اگر کسی را از برهنگی هلاک دیده باشم، و مسکین را بدون پوشش، اگر کمرهای او مرا برکت نداده باشد، و از پشم گوسفندان من گرم نشده، اگر دست خود را بر یتیم بلند کرده باشم، هنگامی که اعانت خود را دردروازه میدیدم، پس بازوی من از کتفم بیفتد، و ساعدم از قلم آن شکسته شود. زیرا که هلاکت از خدا برای من ترس میبود و بهسبب کبریایی او توانایی نداشتم. اگر طلا را امیدخود میساختم و به زر خالص میگفتم تو اعتمادمن هستی، اگر از فراوانی دولت خویش شادی مینمودم، و از اینکه دست من بسیار کسب نموده بود، اگر چون آفتاب میتابید بر آن نظرمی کردم و بر ماه، هنگامی که با درخشندگی سیرمی کرد. و دل من خفیه فریفته میشد و دهانم دستم را میبوسید. این نیز گناهی مستوجب قصاص میبود زیرا خدای متعال را منکرمی شدم. اگر از مصیبت دشمن خود شادی میکردم یا حینی که بلا به او عارض میشد وجدمی نمودم، و حال آنکه زبان خود را از گناه ورزیدن بازداشته، بر جان او لعنت را سوال ننمودم. اگر اهل خیمه من نمی گفتند: کیست که از گوشت او سیر نشده باشد، غریب درکوچه شب را بهسر نمی برد و در خود را به روی مسافر میگشودم. اگر مثل آدم، تقصیر خود رامی پوشانیدم و عصیان خویش را در سینه خودمخفی میساختم، از این جهت که از انبوه کثیرمی ترسیدم و اهانت قبایل مرا هراسان میساخت، پس ساکت مانده، از در خود بیرون نمی رفتم. کاش کسی بود که مرا میشنید، اینک امضای من حاضر است. پس قادر مطلق مرا جواب دهد. و اینک کتابتی که مدعی من نوشته است. یقین که آن را بر دوش خود برمی داشتم و مثل تاج برخود میبستم.
ایوب 1:31-36 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
با چشمان خود عهد بستم که هرگز با نظر شهوت به دختری نگاه نکنم. خدای قادر مطلق که در بالاست برای ما چه تدارک دیده است؟ آیا مصیبت و بلا سرنوشت شریران و بدکاران نیست؟ آیا او هر کاری را که میکنم و هر قدمی را که برمیدارم نمیبیند. من هرگز دروغ نگفته و کسی را فریب ندادهام. بگذار خدا خودش مرا با ترازوی عدل بسنجد و ببیند که بیگناهم. اگر پایم را از راه خدا بیرون گذاشتهام، یا اگر دلم در طمع چیزهایی بوده که چشمانم دیده است، یا اگر دستهایم به گناه آلوده شده است، باشد که غلهای که کاشتهام از ریشه کنده شود و یا شخص دیگری آن را درو کند. اگر شیفتهٔ زن مرد دیگری شده، در کمین او نشستهام، باشد که همسرم را مرد دیگری تصاحب کند؛ زیرا این کار زشت سزاوار مجازات است، و مانند آتشی جهنمی میتواند تمام هستی مرا بسوزاند و از بین ببرد. اگر نسبت به غلام یا کنیز خود بیانصافی میکردم، وقتی که از من شکایت داشتند، چگونه میتوانستم با خدا روبرو شوم؟ و هنگامی که در این باره از من سؤال میکرد، چه جوابی میدادم؟ چون هم من و هم خدمتگزارانم، به دست یک خدا سرشته شدهایم. هرگز از کمک کردن به فقرا کوتاهی نکردهام. هرگز نگذاشتهام بیوهزنی در ناامیدی بماند، یا یتیمی گرسنگی بکشد، بلکه خوراک خود را با آنها قسمت کردهام و تمام عمر خود را صرف نگهداری از آنها نمودهام. اگر کسی را میدیدم که لباس ندارد و از سرما میلرزد، لباسی از پشم گوسفندانم به او میدادم تا از سرما در امان بماند و او با تمام وجود برای من دعای خیر میکرد. اگر من با استفاده از نفوذی که در دادگاه داشتهام حق یتیمی را پایمال نموده باشم بازویم از کتفم بیفتد و دستم بشکند. هرگز جرأت نمیکردم چنین کاری را انجام دهم، زیرا از مجازات و عظمت خدا میترسیدم. هرگز به طلا و نقره تکیه نکردهام و شادی من متکی به مال و ثروت نبوده است. هرگز فریفتهٔ خورشید تابان و ماه درخشان نشدهام و آنها را از دور نبوسیده و پرستش نکردهام؛ چون اگر مرتکب چنین کارهایی شده بودم مفهومش این بود که خدای متعال را انکار کردهام، و چنین گناهی بیسزا نمیماند. هرگز از مصیبت دشمن شادی نکردهام، هرگز آنها را نفرین نکردهام و زبانم را از این گناه باز داشتهام. هرگز نگذاشتهام خدمتگزارانم گرسنه بمانند. هرگز نگذاشتهام غریبهای شب را در کوچه بخوابد، بلکه در خانهٔ خود را به روی او باز گذاشتهام. هرگز مانند دیگران به خاطر ترس از سرزنش مردم، سعی نکردهام گناهانم را پنهان سازم و خاموش در داخل خانهٔ خود بنشینم. ای کاش کسی پیدا میشد که به حرفهایم گوش بدهد! من دفاعیهٔ خود را تقدیم میکنم. بگذار قادر مطلق جواب مرا بدهد و اتهاماتی را که به من نسبت داده شده به من نشان دهد، و من آنها را مانند تاجی بر سر میگذارم!
ایوب 1:31-36 مژده برای عصر جدید (TPV)
با چشمان خود پیمان بستم که به هیچ دختری با نظر شهوت نگاه نکنم. چون میدانم که خدای قادر مطلق چه بلایی بر سر چنین افرادی میآورد. او بر سر مردم شریر و بدکار از آسمان بلا و مصیبت نازل میکند. او هر کاری که میکنم و هر قدمی که برمیدارم، میبیند. من هرگز به راه غلط نرفتهام و کسی را فریب ندادهام. میخواهم خدا خودش مرا با ترازوی عدالت بسنجد تا بیگناهی من ثابت شود. اگر از راه راست منحرف شده باشم، یا دلم دنبال آنچه که چشمم خواسته است، رفته باشد و یا دستم به گناه آلوده شده باشد، آن وقت چیزی را که کاشتهام، دیگران بخورند و همهٔ محصولات من از ریشه کنده شوند. اگر دلم فریفتهٔ زن مرد دیگری شده باشد، یا در کمین زن همسایه باشم، پس زن من هم، کنیز مرد دیگری شود. دیگران با او همبستر شوند. زیرا این کار جنایت است و عامل آن سزاوار مجازات میباشد و مثل آتشِ سوزانِ دنیای مردگان میتواند همهچیز مرا از بین ببرد و محصول مرا ریشهکن سازد. اگر شکایت کنیز و غلام خود را علیه خود نشنیده و با آنها از روی انصاف رفتار نکرده باشم، چطور میتوانم با خدا روبهرو شوم و وقتیکه از من بازخواست کند، چه جوابی میتوانم به او بدهم. زیرا همان خدایی که مرا آفریده، کنیز و غلام مرا هم خلق کرده است. از کمک به مردم مسکین خودداری نکردهام، بیوه زنی را در حال بیچارگی ترک نکردهام، نان خود را به تنهایی نخوردهام و آن را همیشه با یتیمان گرسنه قسمت کرده و در سراسر عمر خود برای آنها مثل پدری غمخوار بودم و از کودکی، راهنمای بیوهزنان بودهام. اگر میدیدم که کسی لباس ندارد و از سرما در خطر است و یا شخص مسکینی برهنه به سر میبرد، از پشم گوسفندانم لباس میدوختم و به او میدادم تا از سردی هوا در امان بوده، از صمیم دل برای من دعا کند و من برکت ببینم. اگر بهخاطر اینکه در دادگاه نفوذ دارم، حق یتیمی را پایمال کرده باشم، بازوی من از شانه قطع شود و دستم بشکند. چون من از مجازات و عظمت خدا میترسیدم هرگز جرأت نمیکردم که به چنین کاری دست بزنم. به طلا و نقره اعتماد و اتّکا نداشتهام و ثروت زیاد مایهٔ خوشی من نبوده است. به آفتاب تابان و مهتاب درخشان دل نبستهام. آنها را نپرستیده و از دور نبوسیدهام. زیرا این کار هم گناه است و اگر آن کار را میکردم، مستوجب مجازات میبودم، چون با این کار، خدای متعال را منکر میشدم. هرگز از مصیبت دشمنان شاد نشدهام و از بلایی که بر سرشان آمده است، خوشحال نبودهام. زبان خود را از گناه بازداشته و برای آنها دعای بد نکردهام. آنهایی که برای من کار میکنند هرگز گرسنه نبودهاند. هیچ غریبهای را نگذاشتهام که شب در کوچه بخوابد، بلکه درِ خانهٔ من، همیشه به روی مسافران باز بوده است. هیچگاه مثل دیگران سعی نکردهام که از ترسِ سرزنش مردم، گناهان خود را پنهان کنم و خاموش در خانه مانده و بیرون نروم. آیا کسی هست که به سخنان من گوش بدهد؟ من قسم میخورم که حقیقت را میگویم. بگذارید قادر مطلق جواب مرا بگوید، و اتّهاماتی را که علیه من وارد کردهاند، نشان بدهد. من آنها را به گردن میگیرم و تاج سر خود میسازم.
ایوب 1:31-36 هزارۀ نو (NMV)
«با چشمان خود عهد بستهام؛ پس چگونه بر دوشیزهای چشم بدوزم؟ نصیبِ من از خدایی که در بالاست چه خواهد بود، و میراث من از قادر مطلق که در عرش برین است؟ آیا مصیبت نصیبِ شریران نیست، و بلا میراث بدکاران نِی؟ آیا او راههای مرا نمیبیند، و قدمهایم را به تمامی نمیشمارد؟ «اگر با دروغ گام زدهام، و پاهایم برای فریفتن شتابان بوده است، باشد که به میزانِ درست سنجیده شوم، تا خدا کاملیت مرا بداند! اگر قدمهایم از راه منحرف گشته، یا دلم از پی چشمانم رفته، یا لکهای به دستانم چسبیده است، باشد که من بکارم و دیگری بخورد، باشد که محصول من از ریشه کنده شود! «اگر دلم به زنی فریفته شده، یا نزد دَرِ همسایۀ خویش به کمین نشستهام، باشد که زن من برای دیگری آسیاب کند، و دیگران بر وی خم شوند! زیرا که آن کارْ قباحت است؛ گناهی مستوجب مجازات؛ آتشی است که تا اَبَدون میسوزانَد، و تمامی محصول مرا از ریشه برمیکَنَد. «اگر حق غلام یا کنیز خود را پایمال کردهام، آنگاه که از من شکایت داشتهاند، پس چون خدا به ضد من برخیزد، چه خواهم کرد؟ و چون بازخواست کند، او را چه جواب خواهم داد؟ آیا آن که مرا در رَحِم آفرید، او را نیز نیافرید؟ آیا ما هر دو را یکی در رَحِم نسرشت؟ «اگر آرزوی بینوایان را از ایشان دریغ کرده و چشمان بیوهزنان را از انتظار تار گردانیدهام، اگر لقمۀ خویش به تنهایی خورده، و آن را با یتیم قسمت نکردهام - حال آنکه از جوانی یتیمان را چون پدرْ بزرگ کردهام، و از رَحِم مادر، بیوهزنان را رَهنما بودهام - اگر کسی را که از برهنگی تلف میشود، دیدهام یا نیازمندی را که بیجامه است، و جان او مرا برکت نداده، و از پشم گوسفندانم گرم نشده است، اگر دست خویش بر یتیم بلند کردهام، از آن رو که از حمایت محکمه برخوردار بودهام، باشد که بازویم از کتفم بیفتد، و ساعدم از آرنج قطع شود! زیرا که از بلای خدا وحشت دارم، و تاب تحمل کبریایی او را ندارم. «اگر اعتمادم به طلا بوده است، و به طلای ناب گفتهام: ”تو امنیت منی“، اگر از کثرت دارایی خویش شادمان بودهام، و از اینکه دستم بسیار کسب کرده است، اگر بر درخشش آفتاب نظر کردهام، یا بر خرامیدن تابناک ماه، و دل من در نهان فریفته شده است، و به دست خویش بوسه فرستادهام، این نیز گناهی است مستوجب مجازات، زیرا خدای متعال را منکر شدهام. «اگر از مصیبتِ دشمن خویش شادی کردهام، یا از بلایی که دامنگیرش شده به وجد آمدهام - حال آنکه زبان از گناه بازداشته و بر جانش لعنت نفرستادهام - اگر اهل خیمۀ من نگفتهاند: ”کیست که از خوراک او سیر نشده باشد؟“ - غریب شب را در کوچه به سر نیاورده، زیرا درِ خانۀ من به روی مسافر باز بوده است - اگر چون آدمیان عِصیان خود را پوشاندهام و گناه خویش در سینه مخفی ساختهام، از آن رو که از جماعتِ بزرگ ترسان بودهام، و اهانت طوایف مرا هراسان ساخته است، چندان که لب فرو بسته، از خانه بیرون نرفتهام - «(کاش کسی بود که سخنم را میشنید! هان، امضای من حاضر است؛ باشد که قادر مطلق مرا پاسخ گوید، و مدعی من ادعای خود را در کتابی بنگارد! زیرا بهیقین آن را بر دوش خود برمیداشتم، و چون تاج بر سر خود میبستم.