ایوب 6:4-21

ایوب 6:4-21 Persian Old Version (POV-FAS)

آیا توکل تو بر تقوای تونیست؟ و امید تو بر کاملیت رفتار تو نی؟ الان فکر کن! کیست که بیگناه هلاک شد؟ و راستان درکجا تلف شدند؟ چنانکه من دیدم آنانی که شرارت را شیار میکنند و شقاوت را میکارندهمان را میدروند. از نفخه خدا هلاک میشوندو از باد غضب او تباه میگردند. غرش شیر ونعره سبع و دندان شیربچهها شکسته میشود. شیر نر از نابودن شکار هلاک میشود وبچه های شیر ماده پراکنده میگردند. «سخنی به من در خفا رسید، و گوش من آواز نرمی از آن احساس نمود. در تفکرها ازرویاهای شب، هنگامی که خواب سنگین بر مردم غالب شود، خوف و لرز بر من مستولی شد که جمیع استخوانهایم را به جنبش آورد. آنگاه روحی از پیش روی من گذشت، و مویهای بدنم برخاست. در آنجا ایستاد، اما سیمایش راتشخیص ننمودم. صورتی درپیش نظرم بود. خاموشی بود و آوازی شنیدم که آیا انسان به حضور خدا عادل شمرده شود؟ و آیا مرد در نظرخالق خود طاهر باشد؟ اینک بر خادمان خوداعتماد ندارد، و به فرشتگان خویش، حماقت نسبت میدهد. پس چند مرتبه زیاده به ساکنان خانه های گلین، که اساس ایشان در غبار است، که مثل بید فشرده میشوند! از صبح تا شام خردمی شوند، تا به ابد هلاک میشوند و کسی آن را بهخاطر نمی آورد. آیا طناب خیمه ایشان ازایشان کنده نمی شود؟ پس بدون حکمت میمیرند.

به اشتراک گذاشتن
مطالعه ایوب 4

ایوب 6:4-21 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)

آیا اطمینان تو نباید بر خداترسی‌ات باشد، و امید تو بر زندگی بی‌عیبی که داری؟ قدری فکر کن و ببین آیا تا به حال دیده‌ای انسانی درستکار و بی‌گناهی هلاک شود؟ تجربه من نشان می‌دهد که هر چه بکاری همان را درو می‌کنی. کسانی که گناه و بدی می‌کارند همان را درو می‌کنند. دَمِ خدا آنها را نابود می‌کند، و آنها از بادِ غضبش تباه می‌شوند. شیر می‌غُرّد و شیر ژیان نعره می‌کشد، اما دندانهای شیران قوی خواهند شکست. شیر نر از گرسنگی تلف می‌شود و تمام بچه‌هایش پراکنده می‌گردند. سخنی در خفا به من رسید، گویی کسی در گوشم زمزمه می‌کرد. این سخن در رویایی آشفته، هنگامی که مردم در خوابی سنگین بودند بر من آشکار گشت. ناگهان ترس وجودم را فرا گرفت و لرزه بر استخوانهایم افتاد. روحی از برابر من گذشت و موی بر تنم راست شد! حضور روح را احساس می‌کردم، ولی نمی‌توانستم او را ببینم. سپس در آن سکوت وحشتناک این ندا به گوشم رسید: «آیا انسان خاکی می‌تواند در نظر خدای خالق، پاک و بی‌گناه به حساب بیاید؟ خدا حتی به فرشتگان آسمان نیز اعتماد ندارد و بر خادمان خود خرده می‌گیرد، چه برسد به آدمیانی که از خاک آفریده شده‌اند و مانند بید ناپایدارند. صبح، زنده‌اند و شب، می‌میرند و برای همیشه از بین می‌روند و اثری از آنها باقی نمی‌ماند. طنابِ خیمۀ آنها کشیده می‌شود و خیمه فرو می‌افتد، و آنها در جهالت می‌میرند.»

به اشتراک گذاشتن
مطالعه ایوب 4

ایوب 6:4-21 مژده برای عصر جدید (TPV)

تو شخصی پرهیزکار بودی و زندگی بی‌عیبی داشتی، پس در این حال هم باید امید و اعتمادت را از دست ندهی. فکر کن، آیا هرگز دیده‌ای که شخص بی‌گناهی هلاک شود و یا مرد درستکاری از بین برود؟ درحالی‌که من دیده‌ام، کسانی‌که شرارت و ظلم را می‌کارند، شرارت و ظلم را درو می‌کنند. توفان غضب خدا آنها را از بین می‌برد و با آتش خشم خود آنها را می‌سوزاند. مردم شریر مانند شیرِ درّنده می‌غرّند، امّا خدا آنها را خاموش می‌سازد و دندانهایشان را می‌شکند. مانند شیر نر از بی‌غذایی و گرسنگی ضعیف می‌شوند و می‌میرند و فرزندانشان نیز پراکنده می‌شوند. وقتی در خواب سنگینی رفته بودم، در رؤیا پیامی به صورت زمزمهٔ آهسته به گوش من رسید. وحشت مرا فراگرفت، تنم به لرزه آمد. شبحی از برابر من گذشت و از ترس، موی بر بدنم راست شد. می‌دانستم که شبح در آنجا حضور دارد، امّا نمی‌توانستم آن را ببینم. در آن سکوت شب، این صدا به گوشم رسید: «آیا انسان فانی می‌تواند در نظر خدا که خالق اوست، پاک و بی‌عیب باشد؟ او حتّی بر خادمان آسمانی خود اعتماد نمی‌کند و فرشتگانش هم در نظر او پاک نیستند، چه رسد به آنهایی که از خاک آفریده شده‌اند و مانند بید از بین می‌روند. ممکن است صبح زنده باشند، ولی بدون هیچ خبری، قبل از غروب می‌میرند. رشتهٔ زندگی‌شان پاره می‌شود و در جهالت و نادانی از بین می‌روند.»

به اشتراک گذاشتن
مطالعه ایوب 4

ایوب 6:4-21 هزارۀ نو (NMV)

آیا اطمینان تو نباید بر خداترسی‌ات باشد، و امید تو بر بی‌عیبیِ رفتارت؟ «به یاد آر: کیست که بی‌گناه هلاک شده باشد، و کجا صالحان تلف شده‌اند؟ بنا بر مشاهدات من، آنان که شرارت شیار می‌کنند و شقاوت می‌کارَند، همان را دِرو می‌کنند. به دَمِ خدا هلاک می‌شوند، و به بادِ غضبش تباه می‌گردند. غرش شیر و نعرۀ شیر ژیان، و دندانهای شیران جوان شکسته است. شیر نر از نبودِ شکار تلف می‌شود، و بچه‌های شیر ماده پراکنده می‌گردند. «سخنی در خفا به من رسید، و گوشم زمزمه‌ای از آن شنید. در میان افکارِ پریشانِ ناشی از رؤیاهای شب، آنگاه که خواب سنگین بر آدمیان غالب می‌شود، رُعب و وحشت بر من مستولی شد، و لرزه بر تمام استخوانهایم افتاد. روحی از پیش روی من گذشت، و موی بر تنم راست شد. آنجا ایستاد، اما قادر به تشخیص سیمایش نبودم. شکلی در برابر دیدگانم بود؛ خاموشی بود، و آنگاه آوازی شنیدم: ”آیا انسان خاکی در حضور خدا پارسا شمرده شود؟ آیا آدمی در نظر خالق خویش پاک باشد؟ او حتی بر خادمان خود اعتماد ندارد، و بر فرشتگان خویش خُرده می‌گیرد؛ چقدر بیشتر بر آنان که در خانه‌های گِلین ساکنند، که بنیادشان بر خاک است و آسانتر از بید لِه می‌شوند. از یک صبح تا شام خُرد می‌شوند؛ بی‌آنکه کسی دریابد، تا ابد هلاک می‌گردند. آیا طنابِ خیمۀ ایشان به در نمی‌آید؟ می‌میرند، بدون حکمت.“

به اشتراک گذاشتن
مطالعه ایوب 4