ایوب 1:6-26
ایوب 1:6-26 Persian Old Version (POV-FAS)
و ایوب جواب داده، گفت: «کاش که غصه من سنجیده شود. و مشقت مرا درمیزان با آن بگذارند. زیرا که الان از ریگ دریاسنگینتر است. از این سبب سخنان من بیهوده میباشد. زیرا تیرهای قادرمطلق در اندرون من است. و روح من زهر آنها را میآشامد، و ترسهای خدا بر من صف آرایی میکند. آیا گورخر باداشتن علف عرعر میکند؟ و یا گاو بر آذوقه خودبانگ میزند؟ آیا چیز بیمزه، بینمک خورده میشود؟ و یا در سفیده تخم، طعم میباشد؟ جان من از لمس نمودن آنها کراهت دارد. آنهابرای من مثل خوراک، زشت است. «کاش که مسالت من برآورده شود، و خداآرزوی مرا به من بدهد! و خدا راضی شود که مرا خرد کند، و دست خود را بلند کرده، مرامنقطع سازد! آنگاه معهذا مرا تسلی میشد ودر عذاب الیم شاد میشدم، چونکه کلمات حضرت قدوس را انکار ننمودم. من چه قوت دارم که انتظار بکشم و عاقبت من چیست که صبرنمایم؟ آیا قوت من قوت سنگها است؟ و یاگوشت من برنج است؟ آیا بالکل بیاعانت نیستم؟ و مساعدت از من مطرود نشده است؟ حق شکسته دل از دوستش ترحم است، اگرچه هم ترس قادر مطلق را ترک نماید. اما برادران من مثل نهرها مرا فریب دادند، مثل رودخانه وادیها که میگذرند. که از یخ سیاه فام میباشند، و برف در آنها مخفی است. وقتی که آب از آنها میرود، نابود میشوند. و چون گرماشود، از جای خود ناپدید میگردند. کاروانیان از راه خود منحرف میشوند، و در بیابان داخل شده، هلاک میگردند. کاروانیان تیما به آنهانگران بودند. قافله های سبا امید آن را داشتند. از امید خود خجل گردیدند. به آنجا رسیدند وشرمنده گشتند. زیرا که الان شما مثل آنهاشدهاید، مصیبتی دیدید و ترسان گشتید. آیاگفتم که چیزی به من ببخشید؟ یا ارمغانی از اموال خود به من بدهید؟ یا مرا از دست دشمن رهاکنید؟ و مرا از دست ظالمان فدیه دهید؟ «مرا تعلیم دهید و من خاموش خواهم شد، و مرا بفهمانید که در چه چیز خطا کردم. سخنان راستی چقدر زورآور است! اما تنبیه شما چه نتیجه میبخشد؟ آیا گمان میبرید که سخنان را تنبیه مینمایید و سخنان مایوس را که مثل باد است؟
ایوب 1:6-26 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
آنگاه ایوب پاسخ داد: اگر میتوانستید غصهٔ مرا وزن کنید، آنگاه میدیدید که از شنهای ساحل دریا نیز سنگینتر است. برای همین است که حرفهای من تند و بیپرواست. خدای قادر مطلق با تیرهای خود مرا به زمین زده است. تیرهای زهرآلودش در قلب من فرو رفته است. یورشهای ناگهانی خدا مرا به وحشت انداخته است. آیا من حق اعتراض ندارم؟ آیا خرِ وحشی با داشتن علف عَرعَر میکند؟ یا گاو با داشتن یونجه ماغ میکِشد؟ آیا انسان از بینمک بودن غذا شکایت نمیکند؟ یا کسی سفیده تخممرغ بیمزه را دوست دارد؟ هنگامی که به چنین غذایی نگاه میکنم اشتهایم کور میشود و حالم به هم میخورد. ای کاش خدا خواسته مرا بهجا آورد و آرزوی مرا برآورده سازد. ای کاش خدا مرا لِه میکرد، و دستش را دراز کرده، مرا میکشت. آنگاه دستِ کم این مرا تسلی میداد که با وجود همه این دردها هرگز سخنان آن قدوس را انکار نکردهام. من چطور میتوانم این وضع را تحمل کنم؟ به چه امیدی به زندگی خود ادامه دهم؟ آیا من از سنگ ساخته شدهام؟ آیا بدنم از آهن است؟ کاری از دستم برنمیآید و کسی به دادم نمیرسد. انسان باید نسبت به دوست عاجز خود مهربان باشد، حتی اگر او خدای قادر مطلق را ترک گفته باشد. ولی ای دوستان، من به دوستی شما اعتماد ندارم، زیرا مثل نهری هستید که در زمستان از برف و یخ پر است و در تابستان آب آن خشک و ناپدید میشود؛ کاروانها به کنار آن میروند تا عطش خود را فرو بنشانند؛ ولی آبی در آن نمییابند؛ پس، از تشنگی هلاک میشوند. وقتی که کاروانهای تیما و سبا برای نوشیدن آب در آنجا توقف میکنند، ناامید میشوند. من هم از شما قطع امید کردهام. شما از دیدن وضع من میترسید و حاضر نیستید کمکم کنید. ولی چرا؟ آیا هرگز از شما کوچکترین چیزی خواستهام؟ آیا درخواست هدیهای کردهام؟ آیا تاکنون از شما خواستهام مرا از دست دشمنان و ظالمان برهانید؟ تنها چیزی که من از شما میخواهم یک جواب منطقی است، آنگاه ساکت خواهم شد. به من بگویید که چه خطایی کردهام؟ البته حقیقت دردناک است، اما انتقادهای شما دور از حقیقت است. آیا فقط به این دلیل که از فرط یأس و نومیدی بیاراده فریاد برآوردم میخواهید مرا محکوم کنید؟
ایوب 1:6-26 مژده برای عصر جدید (TPV)
اگر غم و اندوهِ مرا در ترازو وزن کنید و مشکلات مرا بسنجید، برایتان معلوم میشود که از ریگهای دریا هم سنگینترند. از همین سبب است که سخنان من بیپرواست. زیرا خدای قادر مطلق مرا هدف تیرهای خود قرار داده است، و زهر آنها در بدنم پخش شده است و ترس خدا مرا به وحشت انداخته است. الاغ اگر علف داشته باشد، عَرعَر نمیکند و گاو در وقت خوردن، بانگ نمیزند. غذای بینمک مزهای ندارد و همچنین در سفیدهٔ تخممرغ طعمی نیست. برای خوردن اینگونه غذاها اشتها ندارم و از هر چیزی که میخورم، حالم به هم میخورد. ای کاش خدا آرزوی مرا برآورده سازد، خواهش مرا قبول فرماید و مرا بکشد و رشتهٔ زندگی مرا قطع کند. اگر خواهش مرا بپذیرد، با همهٔ دردهایی که دارم، از خوشی ذوق خواهم کرد. من هرگز از احکام خدا نافرمانی نکردهام، زیرا میدانم که او مقدّس است. چه نیرویی در من باقیمانده است که زنده باشم؟ به چه امیدی به زندگی ادامه بدهم؟ آیا من از سنگ ساخته شدهام؟ آیا بدن من از برنز است؟ قوّتی برای من باقی نمانده است تا خود را از وضعی که دارم، نجات بدهم و کسی هم نیست که به من کمک کند. کسیکه به دوست خود رحم و شفقت ندارد، در واقع از قادر مطلق نمیترسد. مثل نهری که در زمستان از یخ و برف پُر است و در تابستان آب آن در اثر حرارت بخار میشود و خشک میگردد، دوستان من هم قابل اعتماد نیستند. کاروانیان برای آب به کنار جوی میروند، آن را خشک مییابند و در نتیجه از تشنگی هلاک میشوند. وقتی کاروانهای تیما و سبا به سراغ آب میروند، با دیدن جوی خشک، ناامید میشوند. شما هم مانند همان جوی هستید، زیرا رنج و مصیبت مرا میبینید و از ترس به نزدیک من نمیآیید. آیا من از شما چیزی خواستهام، یا گفتهام که هدیهای به من بدهید و یا مرا از دست دشمنان و از چنگ ظالمان نجات بدهید؟ به من راه چاره را نشان بدهید و بگویید که گناه من چیست، آنگاه خاموش میشوم و حرفی نمیزنم. سخنِ راست، قانع کننده است، امّا ایراد شما بیجاست. آیا گمان میبرید که سخنان من بیهوده و مثل بادِ هواست؟ پس چرا به سخنان مأیوس کنندهٔ من جواب میدهید؟
ایوب 1:6-26 هزارۀ نو (NMV)
آنگاه ایوب در پاسخ گفت: «کاش اندوه من وزن میشد، و مصیبتم را به تمامی در ترازو مینهادند! زیرا آنگاه از ریگ دریا سنگینتر میشد؛ از همین روست که سخنانم شتابزده بوده است. زیرا تیرهای قادر مطلق در اندرون من است؛ روح من زهرشان را مینوشد، و دِهشَتهای خدا بر من صفآرایی کردهاند. آیا خرِ وحشی با داشتن علف عَرعَر میکند؟ یا گاو بر یونجۀ خود ماغ میکِشد؟ آیا چیز بیمزه را بینمک توان خورد؟ و یا در سفیدۀ تخممرغ طعمی هست؟ جان من از دست زدن به آنها کراهت دارد؛ آنها برایم همچون طعامِ چِندِشآور است. «کاش مسئلت من برآورده میشد، و خدا آرزویم را به من میداد! کاش خدا راضی میشد مرا لِه کند، و دست خویش برافراشته، مرا منقطع سازد! آنگاه دستِکم مرا این تسلی میبود، و در عذابِ بیامان شاد میگشتم، که کلمات آن قدوس را انکار نکردهام. «من چه قوّت دارم که انتظار بکشم؟ سرانجامِ من چیست که شکیبا باشم؟ آیا قوّتِ من قوّتِ سنگ است، یا گوشتِ تنم، برنجین؟ آیا در من توانی برای یاریِ خویش هست؟ آیا اِعانت یکسره از من رخت برنبسته است؟ «شخص نومید سزاوار محبت دوست خویش است، حتی اگر ترسِ قادر مطلق را ترک گفته باشد. اما برادرانِ من همچون رودهای فصلی فریبکارند، همچون رودهایی که فقط برای مدتی روان میشوند، که به سبب یخ، سیهفامند، و برف در اندرونشان پنهان است، اما در فصول خشک بخار میشوند، و در گرما از مکان خود ناپدید میگردند. کاروانها مسیر خود را تغییر میدهند، و به بیابانِ بیآب و علف درمیآیند و هلاک میگردند. کاروانیانِ تیما نگریستند، قافلههای صَبا به امید آن بودند. ایشان از اطمینان خویش سرافکنده شدند؛ به آنجا رسیدند و شرمنده گشتند. اکنون شما نیز مانند آن رودها شدهاید؛ مصیبتِ مرا دیده و ترسان گشتهاید. آیا گفتم چیزی به من ببخشید؟ یا از ثروت خود هدیهای به من دهید؟ یا از چنگ مخالفان رهایم سازید؟ یا از دست ظالمان فدیهام کنید؟ «مرا تعلیم دهید، و خاموش خواهم شد؛ به من بفهمانید خطایم کجاست. سخنان راست چه دردناک است! اما استدلال شما چه چیزی را ثابت میکند؟ آیا گمان میبرید سخنان مرا نکوهش توانید کرد؟ آیا سخنان مردی درمانده را بادی بیش نمیانگارید؟