عیسی بهای تو را پرداخت

یک بار داستانی از یک پسر بچه را می خواندم که مدام از مدرسه دیر به خانه بر می گشت. یک روز پدر و مادرش به او هشدار دادند که باید سر وقت به خانه بیاید… با این حال، او حتی دیرتر از همیشه آمد. همان شب، هنگام شام، پسر به بشقاب غذایش نگاه کرد. فقط یک تکه نان و و یک لیوان آب بجای غذایش دید! و به بشقاب پر پدرش نگاه کرد، اما پدرش ساکت بود. پسر بچه خیلی ناراحت و دل شکسته شد.

پدر منتظر ماند تا فرزند به عواقب اشتباهش پی ببرد. بعد از آن بشقاب خودش را که پر از گوشت و سیب زمینی بود با بشقاب پسر بچه عوض کرد و به او لبخند زد. او بزرگ شد، و امروز به عنوان یک مردمی گوید: «کاری که پدرم در آن شب انجام داد به من این اجازه را داد که بفهمم این همان کاری است که خدا برای ما انجام می دهد.»

این داستان تصویری زیبا از «بازخرید کردن» است. این کلمه از کلمه ای یونانی، به معنای «آزادی پس از پرداخت بها» گرفته شده است. به همین ترتیب در داستان ما، پدر، بهای آن را با انکار کردن خودش می پردازد و غذای لذیذ خودش را به پسر می دهد.

در کتاب مقدس، رومیان باب 3، آیه ی 23 تا 24 آمده است: «زیرا همه گناه کرده اند و هیچ کس به آن کمال مطلوب و پر جلالی که خدا انتظار دارد، نرسیده است. اما اکنون اگر به عیسی مسیح ایمان آوریم، خدا ما را کاملا «بی گناه» به حساب می آورد. چون عیسی مسیح به لطف خود به طور رایگان گناهان ما را برداشته است.»

دوست من! عیسی تو را بی نهایت دوست دارد و تمام گناهان تو را بر دوش خود گرفته و در عوض، تو بخشش و فیض و امنیت او را داری.

به شهادتی از یک دوست همراه توجه کن: «از شما برای خدمت به مسیح در این راه سپاسگزارم. واقعاً روی زندگی من تأثیر می گذارد. شهادت من در واقع با یک معجزه شروع می شود و با معجزات غیرقابل شمارش همراه است! من به 40 سال زندان محکوم شدم، اما عیسی مرا ملاقات کرد! این در حالی بود که جامعه، من را طرد کرده و نادیده گرفته بود. او گفت، به خاطر جنایاتی که مرتکب شده بودم در زندان نیستم، بلکه به خاطر اینکه داشتم از خدا فرار می کردم. هنگامی که در سلول انفرادی بودم عیسی فرشته ای فرستاد تا انجیل را برای من موعظه کند. فرشته ایستاده بود و به من گفت: اگر انجیل خود را بخوانی و یاد بگیری که دعا کنی، او مراقب همه چیز خواهد بود! و بعد چرخید و درست از در بزرگ فولادی عبور کرد! از آن زمان تا به الان من کتاب مقدس را جلد به جلد خوانده ام و تمام زندگی خود را وقف دعا کرده ام. بعد از سه سال از زندان آزاد شدم و هرگز برای پرونده ی خود اقدام نکردم و معجزه پشت سر هم اتفاق افتاد و من برای همیشه آزاد شدم. در درون این شهادت، صدها شهادت دیگر وجود دارد. عیسی برای من جنگید، در حالی که من ایمان به آزادی نداشتم و حتی دعا هم نمی کردم. اما برای رضایت او آفریده شده ام و هر روز زندگی ام را به دستان او می سپارم و فریاد می زنم که من را از گناهانم آزاد کند و می خواهم تسلیم اراده ی او باشم. بی گناه نیستم و هر روز توبه می کنم و تبدیل را در وجود خود می بینم. شکر و جلال بر خداوند.

شکر برای وجود… تو یک معجزه هستی!

پیمان شبان لاری