کتابمقدّس برای کودکاننمونه
عیسی معجزات زیادی انجام داد. معجزات نشانهای بود که عیسی حقیقتاً پسر خداست. اولین معجزۀ او در یک جشن عروسی اتفاق افتاد. یک مشکلی پیش آمده بود. شراب کافی برای همه نبود.
مریم مادر عیسی در مورد این مشکل با عیسی صحبت کرد و سپس به خادمین آنجا گفت که به هرچه عیسی به آنها میگوید گوش کنند.
عیسی به آنها گفت: "این خمرهها را از آب پُر کنید. شاید آنها سؤال کرده باشند، آب؟ بله، آب چیزی بود عیسی درخواست کرده بود.
سپس عیسی از یکی از خادمین خواست تا از یکی از خمرهها داخل یک جام بریزد و برای رئیس مجلس ببرد تا او آن را بچشد. آب اکنون تبدیل به شراب شده بود! شرابی مرغوب! بهترین شراب!
آن خادم تعجب کرده بود. عیسی آب را به شراب تبدیل کرده بود. فقط خدا میتوانست چنین معجزهای بکند.
عیسی معجرات دیگری نیز انجام داد. غروب یک روز او و شاگردانش به خانۀ پطرس رفتند. مادر زن پطرس سخت بیمار بود و تب زیادی داشت.
عیسی دست او را لمس کرد. در همان لحظه آن زن شفا یافت. او بلند شد و شروع به خدمت عیسی و شاگردانش نمود.
به نظر میآمد که تمام مردم آن روز غروب جلوی در آن خانه جمع شده بودند. مریضان، کوران، کران، افراد لال و لنگان و حتی مردمی که دیو داشتند در میان آن انبوه جماعت خود را به عیسی رساندند. آیا او میتوانست این همه را شفا دهد؟
عیسی پسر خدا میتوانست همه را کمک کند. عیسی به همه کمک کرد. تمام آن کسانی که نزد عیسی آمدند شفا گرفتند. مردمی که تمام عمر خود را با عصا راه رفته بودند حالا می توانستند بدوند و جست و خیز کنند.
عدۀ دیگری هم نزد عیسی آمدند، کسانی که جذام آنها را خیلی زشت کرده بود.وقتی عیسی آنها را شفا داد دوباره زیبا و سالم شدند.
مردان و زنانی که دچار دیوزدگی شده بودند نیز نزد عیسی آمدند. عیسی به دیوها دستور داد که آنها را ترک کنند. دیوها از عیسی اطاعت کردند، مردم ترسان و غمگین تبدیل به مردمی شاد و آرام شدند.
در پشت جماعت چهار دوست سعی میکردند یکی از دوستشان را کمک کنند و او را نزد عیسی بیاورند. اما آنها نتوانستند به عیسی نزدیک شوند. چرا که جمعیت زیادی جلوی آنها را بسته بودند.آنها چه میتوانستند بکنند؟
آنها آن مرد فلج را به پشت بام خانه بردند، آن چهار دوست باوفا سقف را سوراخ کردند و دوستشان را از آنجا به پایین نزد عیسی فرستادند.
وقتی عیسی ایمان آن چهار دوست را دید، به آن مرد فلج گفت، "گناهان تو بخشیده شده است. برخیز، تُشک خود را بردار و به خانه برو." آن مرد برخاست سالم و قوی. عیسی او را شفا داده بود.
بعد از آن عیسی و شاگردانش سوار قایق شدند. طوفان شدیدی در دریا برخاست. عیسی خوابیده بود. شاگردان عیسی که ترسیده بودند او را بیدار کردند. آنها فریاد میزدند: "ما را نجات بده، داریم غرق میشویم."
عیسی برخاست و به طوفان دستور داد: "ساکت و آرام شو." بلافاصله دریا آرام شد. شاگردان به خود میگفتند که این چگونه مردی است؟ حتی طوفان و دریا هم از او اطاعت میکنند. آنها ایمان داشتند که عیسی پسر خداست زیرا معجزات او جلال خدا را نشان میداد. شاگردان نمیدانستند ولی در طول مدتی که عیسی خدا را در بین مردم خدمت میکرد آنها میرفتند تا معجزات بیشتری را از عیسی ببینند.
پایان
دربارۀ اين برنامۀ مطالعه
چه طور همه این ها شروع شد؟ ما از کجا آمده ایم؟ چرا در جهان چقدر بدبختی وجود دارد؟ امید وجود دارد؟ آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد؟ در صورت تمایل این تاریخ واقعی جهان را پیدا کنید.
More
مایلیم از Bible for Children, Inc. برای ارائه این طرح تشکر کنیم. برای اطلاعات بیشتر لطفا مراجعه کنید به: https://bibleforchildren.org/languages/persian/stories.php